برک ۱۰ مهر - غمهای خشمناک برای ...
این روزها دچار عارضهی غمهای خشمناک برای اوضاع کشورم شدم. دستانم خشک شدهاند از دردها، غمها و خشمها. خشم برای من درسی از زندگی هست که میگه: «حواست باشه، با خشم چیزی ساخته (تولید مفید) نمیشه، تنها یه چیزی خراب میشه»، پس سعی میکنم با خشم به اوضاع این روزهایمان نگاه نکنم، اما مگر شدنی هست؟! ...
بستن اجباری کسب و کارها
امروز برای اصلاح موی سر به پیرایشگاه همیشگیام رفتم(ساعت ۱۷:۳۰ بود)، فردی با اعتماد به نفس بسیار بالا، با کلید به شیشهی مغازههای پاساژ میزد و با لحنی دستوری، میخواست که کسب و کارهاشون رو اون هم در اوج زمان فروش، ببندند، وگرنه پلمپ خواهند شد و شش ماهی برای باز کردن دوباره مغازه باید بدوند. همه میگفتن که از اصناف هست و چندتا از مغازههای جلویی رو پلمپ کردن. فضای ترس شدیدی همه جا رو گرفت، من در عرض حدود ۷ دقیقه موهام رو ماشین کردم و رفتم اما دوست پیرایشگرم سرشار از ترس و واهمه بود.
بستن کسب و کارهای آنلاین
با بستن اجباری اینترنت کسب و کارهای زیادی لطمه دیدن و با فیلتر همیشگی اینستاگرام، کسب و کارهای زیادی نابود شدن. امروز که در پاساژ بودم، حس و حال ترس از پلمپ شدن رو دیدم، دیدم که ترس نابودی کسب و کاری که ماهها و سالها براش تلاش کردی، چقدر دلهره آوره. حالا فکرش رو بکنین، یک سری آدم بیان و کل پاساژهای ایران رو پلمپ کنن و نذارن کسی وارد مغارهها بشه. فیلتر کردن اینستاگرام انقدر وحشتناکه.
راه حل
به نظرتون:
آیا گوشهای شنوایی، هنوز در این کشور وجود دارن؟
آیا راهی برای حل این اوضاع وجود داره؟ اون چیه؟