برک ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیشب که داشتم با آرایشگرم صحبت میکردم حرفهای خیلی خوبی شنیدم که حیفم اومد اینجا نگم. در مورد کاسبی و وقت تلف کردن جوانهای امروزی صحبت کردیم. آرایشگر که نه و درستش پیرایشگر من هم جوان هست و آدم خود ساختهای هست و سعی میکنه که زندگی رو خودش بسازه. میگفت مشتری قبلیش از دوستان قدیمی خودش بود و الان بیکاره و سربازی هم نرفته. میگفت سیزده سال پیش که خودش رفته شاگرد سلمانی شده یک نوجوان بچه مدرسهای بوده و همین دوستان مسخرهاش میکردن که الان مگه وقت کار هست و الان وقت بچگی هست و باید تفریحمون رو بکنیم. خلاصه اینکه این بنده خدا هم انرژی خودش رو برای قانع کردن اون دوستان هدر نمیده و به کارش ادامه میده و الان کسب و کار خودش رو داره.
در همین حین من به این فکر میکردم که خانواده چقدر در آیندهی فرزندش تاثیرگذاره. همون بچهها رو در نظر بگیرین که تا همین الان هم نمیخوان برن دنبال شغل و کسب و کاری، اگه در زمان مناسب همون نوجوانی، پدرشون نمیگفت بذار هر کاری بکنن و راهنماییشون میکرد و حتی اجبار در کارش بود، باعث میشد این بچهها امروز دستشون پیش پدر و مادرشون دراز نباشه. حالا یک موضوع این وسط ممکنه پیش بیاد و اونم این که خب آدم باید هر کاری رو به زمانش انجام بده و تفریح و جوانی خودش رو داشته باشه و درست هم هست اما به اندازه و اندازه برای هر کسی یکسان نیست. بعضیها به وقت تلفی عادت میکنن و تبدیل به یک انسان تنبل میشن و اینجاست که خانواده باید بیاد و فرزندش رو کمک کنه نه اینکه به حال خودش بذاره.
کار کردن سخت هست، مستقل شدن و پول درآوردن سخت هست و چیز آسونی نیست و درسته که بعد از مدتی که در حرفهی خودمون ماهر میشیم دیگه اون درد و سختی اولیه رو نداره ولی ورود به هر کاری سخته و دنیا اینطوری هست و باید در این دنیا تلاش کنیم و بجنگیم و رسم روزگار اینه که زندگی عادلانه نیست و یکی در شرایط خوب و مکان خوبی به دنیا نمیاد و ثروت به صورت مساوی تقسیم نشده پس انتخاب الگوی مناسب و درست هم خیلی مهمه که باعث انگیزه و یاد گرفتن ما میشه. همونطور که ما به زبان پدر و مادرمون صحبت میکنیم و تقلید میکنیم و در کسب و کار هم همینه. ما نمیدونیم و از الگوهایی که انتخاب میکنیم تقلید میکنیم تا بعد مدتی خودمون الگو بشیم. امیدوارم تنبلی انتخاب هیچ کسی نباشه چون محتاج دیگری شدن واقعا سخته ...
🚘️ به کلمهی داشبورد دقت کردین تا حالا؟ برای خیلی از ما این کلمه جا افتاده هست مثلا میگیم داشبورد وردپرس. یک مکان هست که تنظیمات و کارهای مدیریتی رو در اون انجام میدیم اما این یک کلمه انگلیسی هست که تشکیل شده از Dash و کلمهی Board که به صورت تحت الفظی میشه تخته سرعت، که ما توی خودروها داریم اون قسمت که سرعت خودرو و وضعیت بنزین و دمای موتور رو میبینیم بهش میگن دشبورد که دیگه به مکانهایی مثل همین دنیای وب هم رسید. اگه به آیکن داشبورد در وردپرس هم دقت کنین میبینین که یک سرعت سنج خودرو رو داره به نمایش میذاره.
💭 بعضی مواقع به این فکر میکنم که مگه من هم میتونم؟ مثلا یک ویلای صد میلیاردی یا زندگیهای لاکچری و عجیب و غریب اگر به چشمم بخوره، بعضی مواقع از اونها با خودم میگم، این همه دارایی و ثروت، مگه من هم میتونم؟ بعد که به خودم میام میبینم خب همهی اینها انسان هستن، یک آدم مثل من هستن و تونستن، اونها هم مثل من از مادری به دنیا میان و فرصت زندگیشون مثل من یک زمان محدوده. تمام چیزهایی که از ماشینهای فوق لاکچری یا آسمان خراشها که میبینیم، همه و همه رو ما آدمها ساختیم و ما به وجودشون آوردیم پس چرا من نتونم؟ مگه اونها غیر از آدم هستن و قدرت فراانسانی دارن؟ این وسط دو تا حس به وجود اومد، یکی ناامیدی و دیگری امیدواری و تمام اینها از فکر من عبور کردن و این من هستم که انتخاب میکنم که به کدوم فکر توجه کنم و به کدوم توجه نکنم.
اگر به ناامیدی توجه میکردم کلی بهانه از نشدن و ناعدالتی و شانس میاوردم و وقتی به امید توجه میکنم احساس توانایی و تلاش رو در خودم فعال میکنم. فکرهای الکی زندگی آدم رو واقعا نابود میکنن.
🌦️ امروز صبح آسمان خوش خبر بود و بعد مدتها باران آمد. هوا دمای ملایمتری به خودش گرفت و حسابی ابری شد. بلاخره جلوی این گرمای تابستان گرفته شد و میتونیم نفسی تازه کنیم. تصویر بالا برای اول صبح هست و تصویر اصلی پست برای زمان طلوع خورشید امروز صبح بود که یکی از زیباترین لحظات آسمان یعنی صبح و حس و حالش رو نشان میده. دلم برای خنکی هوا تنگ شده بود. الان فکر میکنم آب و هوا چه نعمت بزرگی در زندگی هست و واقعا با حذف و تغییر یکی از داشتههامون چطور زندگی سخت و دردناک میشه. حضور برق، حضور خانواده، حضور اینترنت و خیلی چیزای دیگه که عادی شدن. نمیدونم چطور هم قدرشون رو بدونم که به اصطلاح خدا قهرش نگیره ولی به نظرم همین که نگاهم رو به داشتهها درست کنم تا از داشتن استفاده ازشون واقعا در زندگی لذت ببرم و حضورشون رو هدر ندم و بیهوده ندونمشون، خودش نوعی شکر نعمت و قدردانی نسبت به جهان هستی و زندگی هست.
🎼 امروز به صورت اتفاقی به ویدیوی تور جهانی 1989 تیلور سوئیفت بر خوردم و باید بگم که چه خاطرات شیرینی برام زنده شد. دوباره جاستین تیمبرلیک رو دیدم و چقدر من از این آدم خوشم میاد. احساس نزدیکی کاراکتری دارم با این آدم، حس خوبی ازش میگیرم و این دلیل علاقه به سال اول دانشگاهم بر میگرده. بچههای نرمافزار دانشگاه ما از شانس خوب من به موسیقی علاقه خاصی داشتن و در همین حین که در مورد VMA 2013 صحبت میکردن و ویدیو اون رو میدیدن من هم کنجکاو شدم که قضیه چیه. راستش من تا اون موقع اصلا توجهی به آهنگ و موسیقی و این حرفها نداشتم و بیشتر توی دنیای علمی و مهندسی سیر میکردم ولی به صورت جادویی چشمم به جاستین تیمبرلیک خورد همه چیز عوض شد. همین که این فرد رو در حال آهنگ خوندن دیدم به شدت خوشم اومد و پیگیرش شدم که این بشر کی هست و چقدر باهاش احساس ارتباط کردم. تیلور سویفت هم از طرفدارهای جاستین تیمبرلیک بود و آغاز آشنایی من با تیلور سوئیفت هم با همین موضوع بود و بعدها دیدم که چه آهنگهای کانتری فوق العادهای میخونه پیگیر کارهای تیلور سویفت هم شدم. کلی با این دو نفر خاطره دارم و کلی خاطرات احساسات من توی آهنگهای این دو نفر دفن شده. یادش بخیر واقعا ...