برک ۴ خرداد - جعفر پناهی، نخل طلایی و ترجمه
دیشب جایزه اصلی جشنواره کن یعنی نخل طلایی کن به یک کارگردان ایرانی به نام جعفر پناهی رسید که واقعا برای من به عنوان یک ایرانی موضوع غرورآفرین و احساس برانگیزیه. کاری به این ندارم که جعفر پناهی هنگام دریافت جایزه در مورد چه چیزهایی صحبت کرد و در ادامه هم در کنفرانس خبری همچنین چرا که نه اینجا جای صحبت کردن در موردش هست و از طرفی هم حرف و نظرهای موافق و مخالف زیادی رو به همراه داره که اصلا موضوع این پست در مورد اینها نیست.
اینجا میخوام در مورد درسها و آموزههایی که از جعفر پناهی و این اتفاق فرخنده گرفتم صحبت کنم و نکتهی جالبی که در ترجمهی کنفرانس خبری این کارگردان که خیلی برام جالب بود:
به دنبال راه حل گشتن
قبل از گرفتن این جایزه، جعفر پناهی یک مصاحبهای انجام داد و این مصاحبه حرفهای جذاب زیادی برای من داشت. مهمترینش سختی زیادی که این فرد برای کاری که بهش علاقه داشت تحمل کرد و شرایط رو عوض کرد. جعفر پناهی بنابه رای دادگاه برای ۲۰ سال از فیلمسازی در ایران محروم شد، یعنی نمیتونست نه فیلم بسازه و منتشر کنه، نه فیلم نامه بنویسه برای بقیه فیلمها و ممنوع الخروج هم بود و حتی فراتر از اون زندانی هم شد و این زندانی شدن منو ناخودآگاه به یاد زندانی شدن جادی میندازه که در نهایت خندهرو با دوستانش دیدار کرد.
جعفر پناهی میگه که من تمام این مشکلات رو داشتم و دارم اما با این حال دنبال راه حل گشتم. اینکه با این وضع چطور میتونم کار کنم چرا که به گفته خودش کاری جز سینماگری بلد نیست و نمیتونه انجام بده. من این حالت رو به هلن کلر تشبیه میکنم، مثل اینه که هم نابینا باشین و هم ناشنوا اما کار بزرگی بکنین. کاری که جعفر پناهی کرد این بود که نه میتونست فیلمسازی کنه و اجازه داشت و هم اینکه در داخل ایران بود و خیلی از چیزهایی که باید رو نداشت اما به چنین دستاوردی رسید. حالا شاید بگین این انتخاب سیاسی بود و جهت گیری داشت اما مهم اون جشنواره و آدمهای پشت اون موضوع نیستن، اینه که تمام این نشدنها و نمیتونیها و فشارها بود اما این فرد دست بردار نبود و راه خودش رو پیدا کرد. برای عشق سینمایی که داشت، با تمام این مشکلات، ناامید نشد و خیلی فشار رو تحمل کرد با اینحال در چهرهاش پشیمونی رو نمیبینین.
وقتی متوجه شدم که این فرد چنین کار بزرگی رو انجام داد، حس غرور خاصی از ایرانی بودن، به من دست داد. انگار این آدم ناخودآگاه رواقی گرا هست، خودش رو درگیر سنگ ریزههای کف رودخونه نکرد و برای رسیدن به دریا ادامه داد.
ترجمه در میان ۳ زبان
بعد از گرفتن جایزه اصلی، یک نشست مطبوعاتی هم برگزار شد که موقع دیدن این نشست و گوش دادن به حرفهای مترجمها، متوجه اشکالات عجیبی شدم که برام خیلی جالب بود. برگزار کننده جشنواره و میزبان، خب میدونین که فرانسه هست و اکثر فرانسوی صحبت میکنن، از اون طرف جعفر پناهی فارسی صحبت میکنه و زبان بین المللی و مترجم ویدیو هم انگلیسی ترجمه میکنن و حالا حساب کنین از فارسی به فرانسوی و بعد به انگلیسی ترجمه میشد حرفهای جعفر پناهی.
بیشتر منظور و حرفها به درستی منتقل میشدن اما یک سری از حرفها یا درست از فارسی به فرانسوی ترجمه نمیشد و یا اصلا کلمه مناسبی مترجم برای اونها پیدا نمیکرد. مثلا یک جایی جعفر پناهی میگه که فیلمسازی برای نسل من یک کار مقدسه اما مترجم انگلیسی تصویر ترجمه میکنه که «فیلمسازی برای ما خیلی مهم هست» و از عبارت «count most» استفاده میکنه در صورتی که حق مطلب شاید درست ادا نشد.
این چنین مشکلات در سرعت ترجمه و عقب نیوفتادن مترجم از گوینده و سه زبان پشت هم که باید ترجمه بشه به خودی خودش باعث میشه من شنونده که توی یه کشور سومی هستم که اصلا نه میدونم فارسی چی داره صحبت میکنه و فرانسوی چی داره میگه، باعث میشه که حتی شناخت اشتباهی از فردی که سوژهی تصویر هست، پیدا کنم و ذهنیتم چیز دیگهای شکل بگیره. با خودم میگم شاید اینها از جمله آخرین ترجمههای انسانی باشن که ما داریم میبینیم چرا که با پیشرفت هوش مصنوعی و فناوریهای ترجمه در لحظه از هر زبانی به زبان دیگه، این چنین اشتباهات هر روز کم و کمتر میشن و ما داریم یکی از کاربردهای جذاب دنیای آینده رو اینجا میبینیم.
خلاصه
جعفر پناهی انسان الهام بخشی هست که به نظرم شایستهی این جوایز و موفقیت بود و این حس رو در من زنده کرد که به ایرانی بودن خودم افتخار کنم و برای خواستههام بجنگم و ناامید نشم، چرا که یکی انجام داد و شد.