پرسش و پاسخ وبلاگی - وقتی نمینویسیم!
انسان موجود پیچیدهای هست. در یک خط و یک جمله و یک پست و حتی یک کتاب نمیشه انسانها رو کشف و درک کرد. دو هفتهای هست که پستی منتشر نکردم و در واقع دل و دماغ نوشتن نداشتم. خیلی از ما وبلاگنویسها میانه راه اتفاقات و احساسات مختلفی داریم که وقتی برای ما ایجاد میشن، به وبلاگ و در واقع رسانه ما هم منتقل میشه اما یک سری مواقع هست که دست از نوشتن میکشیم، شاید خسته میشیم، شاید حس و حال خوبی نداریم و یا شاید از دنیا و زندگی دلزده هستیم.
داستان آلن لی 🌱
جالبه بدونین که خالق تصاویر و طرحهای فیلمهای ارباب حلقهها و بسیاری از کتابهای منتشر شدهی ارباب حلقهها که با دقت و ظرافت خارق العادهای کشیده و طراحی شدن، فردی به نام آلن لی بود، کسی که شهرهای الفها در فیلم و کتابها، شهرهای دورفها، لباسهاشون و بیشتر این دنیاها رو از نوشتههای کتابهای تالکین بیرون کشید و تبدیل به تصاویر خیره کننده کرد، این فرد بود و جالبتر اینکه بدونین، به گفته پیتر جکسون، وقتی به دنبال فردی که طرحهای کتابهای تالکین رو کشید، آلن لی رو در یک خانه دور افتاده از یک روستا و به شدت افسرده پیدا میکنه و بیان میکنه که اونجا بود که برای اولین بار معنی جمله تبدیل شدن نعمت به نفرین رو متوجه شدم.
به نظرم خیلی از وبلاگها و وبلاگنویسهای ما هم به همین حال دچار شدن و نعمت نوشتن و وبلاگنویسی یک جورهایی تبدیل به نفرین شده و از نوشتن و فعالیت دست کشیدیم و نیاز داریم که یک پیتر جکسونی بیاد و ما رو از اون حال و روز خارج کنه و از افسردگی و نفرین نوشتار رها بشیم و به نظرم این پیتر جکسون داستان هر وبلاگنویسی مخاطبین هر وبلاگ هستن. وقتی که وبلاگنویس یا هر صاحب اثری، پیام مخاطبین و کسانی که قدر و ارزش کارش رو میدونن رو میبینه، دوباره انگیزه و حس خوب و دلیلی برای نوشتن پیدا میکنه و وقتی به پنل وبلاگش بر میگرده و پیامها و کامنتها رو میبینه، دوباره دوست داره بنویسه و برگرده.
و اما سوالی که من دارم اینه که:
وقتی وبلاگنویسی دست از نوشتن میکشه، چه حسی به اون وبلاگ و وبلاگنویس دارین؟ آیا فراموشش میکنین یا دودل هستین که پیگیر حالش بشین؟

