-->
این روزها وبلاگهای زیادی نسبت به چند سال قبل نیستن که همچنان به نوشتن ادامه میدن اما همین تعداد کم نسبی وقتی که به آمارهاشون نگاه میکنیم میبینیم شاید یک پستشون بالای ۵۰ بار دیده شده اما یک کامنت هم شاید نداشته باشن و اگر هم باشن بسیار کمتر از تعداد بازدید یکتا ...
دو هفتهای از سالگرد صابر راستی کردار میگذره و من دوست دارم اینجا یادی از این عزیز از دست رفته بکنم و در موردش صحبت کنم. صابر از اون دست افرادی بود که زیاد کار میکرد اما کمتر چیزی ازش شنیده بودیم یا دیده بودیم. اما نکتهای که در پست آخر او برام ...
امروز که نگاهی به روزنامهها میانداختم، با تیتر جالبی مواجه شدم: «افول جایگاه جهانی فارسی». از این نظر برای من جالب بود که استناد این مقاله به آمارهای سایت w3techs.com بود و اساس آمارهای این سایت هم بر پایه محتوای موجود به اون زبان در سطح وب بود. در این مقاله گفته میشه ...
دیروز ۱۶ ام شهریور روز بلاگستان فارسی بود. دقیقا ۲۳ سال ۱ روز پیش یک دانشجوی رشتهی کامپیوتر به اسم سلمان جریری اولین پست وبلاگی به زبان فارسی رو در اینترنت منتشر کرد. راستش داشتم به این فکر میکردم که چرا روز فیسبوکستان فارسی رو نداریم، یا اینستاگرام فارسی و یا تلگرامستان فارسی ...
شما هم اینطور هستین که نوشتن توی وبلاگ براتون سخت شده باشه یا فقط من اینطور هستم؟! یک جورهایی این ذهنیت رو نسبت به وبلاگ دارم که پستی که منتشر میکنم باید طولانی باشه یا محتوای ارزشمند و خاصی داشته باشه تا ارزش انتشار رو داشته باشه یا با نگارش مناسب محیط ارزشمند ...
چند روزی میشه که از این اتفاق میگذره و میخوام در مورد حس و حال اون لحظات بگم. خانهی یکی از همسایههای من آتش گرفت، اون هم نه به خاطر سهل انگاری یا اشتباه فردی، به خاطر مشکل ماشینهای ایرانخودرو که یک ماشین پژو پارس که در پارکینگ خونه بوده، شروع به آتش ...
یک هفتهای میشه که گزارش عملکرد شرکت اسنپ در سال ۱۴۰۲ منتشر شده (که میتونین از این لینک مشاهده و همچنین دریافت کنین). در این گزارش ۲۱۷ صفحهای به موارد مختلفی از تخفیفها و حمایتها و کارهای عام المنفعه تا درآمدهای این شرکت صحبت شده اما یک نمودار برای من خیلی جالب و ...
این روزها مراسم عزاداری محرم در حال برگزاری هست و اگر به ده یا پانزده سال قبل برگردم تفاوتهای معناداری رو در مقایسه با این روزها میبینم. اون روزها اگر به زمان دستهروی و نوحهخوانی میرسید، تنها کودکان معدودی بودن که خارج از مسجد دیده میشدن و تقریبا همه به جز کسانی که ...
خیلی مواقع هست که میخوایم کلی حرف بزنیم ولی نمیشه. توی صفحهی اینستاگرام یا کانال تلگرامی و حتی با کسی هم حس گفتنش نیست. مثل اون حالی هست که دیگه حتی حال جنگل و رودخونه و دریا رو نداری و فقط دلت میخواد توی کویری باشی که تا افقش احساس تنهایی و آرامش ...
پنج روزی از زمستان میگذرد که به بهانه دیدار مجدد، از دوستم امیرحسین خواستم تا در کافهای ساحلی همدیگر را ببینیم. حال خوشی نداشتم و شب قبل آنقدر مشغول کار بودم که چشمانم قرمز و بی حال بود. مدتی نشستم و به افق دریا نگاه کردم و غرق در آرامشش شدم که امیرحسین ...